مصدر - بن ماضی - مضارع
آراستن - آراست - آرا
آرامیدن - آرامید - آرام
آزردن - آزرد - آزار
آزمودن - آزمود - آزما
آسودن - آسود - آسا
آشامیدن - آشامید - آشام
آشفتن - آشفت - آشوب
آغازیدن - آغازید - آغاز
آغشتن - آغشت - آغار
آفریدن - آفرید - آفرین
آلودن - آلود- آلا
آمدن - آمد - آ
آمرزیدن - آمرزید - آمرز
آموختن - آموخت - آموز
آمیختن - آمیخت - آمیز
آوردن - آورد - آور
آویختن - آویخت - آویز
ارزیدن - ارزید -ارز
افتادن - افتاد- افت
افراشتن - افراشت - افراز
افروختن - افروخت - افروز
افزودن - افزود - افزا
افسردن - افسرد - افسر
افشاندن - افشاند - افشان
افشردن - افشرد - افشر
افکندن - افکند - افکن
انباشتن - انباشت - انباز
انجامیدن - انجامید - انجام
انداختن - انداخت - انداز
اندوختن - اندوخت - اندوز
ندودن - اندود - اندا
اندیشیدن - اندیشید - اندیش
انگاشتن - انگاشت - انگار
انگیختن - انگیخت - انگیز
ایستادن - ایستاد - ایست
باختن - باخت - باز
باریدن - بارید - بار
باشیدن - باشید - باش
بافتن - بافت - باف
بالیدن - بالید - بال
بایستن - بایست - بای
بخشودن - بخشود - بخشا
بخشیدن - بخشبد- بخش
برازیدن - برازید - براز
بردن - برد- بر
بریدن - برید - بر
بستن - بست - بند
بلعیدن - بلعید - بلع
بودن - بود - بو
بوسیدن - بوسید - بوس
بوییدن - بویید - بو
بیختن - بیخت - بیز
پاشیدن - پاشید - پاش
پالودن - پالود - پالا
پاییدن - پایید - پا
پختن - پخت - پز
پذیرفتن - پذیرفت - پذیر
پراکندن - پراکند - پراکن
پرداختن - پرداخت - پرداز
پرستیدن - پرستید - پرست
پرسیدن - پرسید - پرس
پروردن - پرورد - پرور
پریدن - پرید - پر
پریشیدن - پریشید - پریش
پژمردن - پژمرد - پژمر
پژوهیدن - پژوهید - پژوه
پسندیدن - پسندید - پسند
پلاسیدن - پلاسید - پلاس
پنداشتن - پنداشت - پندار
پوسیدن - پوسید - پوس
پوشیدن - پوشید - پوش
پوییدن - پویید - پو
پیچیدن - پیچید - پیچ
پیراستن - پیراست - پیرا
پیمودن - پیمود - پیما
پیوستن - پیوست - پیوند
تابیدن - تابید - تاب
تاختن - تاخت - تاز
تافتن - تافت - تاب
تپیدن - تپید - تپ
تراشیدن - تراشید - تراش
تراویدن - تراوید - تراو
ترسیدن - ترسید - ترس
ترکیدن - ترکید - ترک
تکیدن - تکید - تک
تنیدن - تنید - تن
توانستن - توانست - توان
توپیدن - توپید - توپ
توختن - توخت - توز
توفیدن - توفید - توف
جستن – جست – جه
جستن – جست – جو
جنبیدن – جنبید – جنب
جنگیدن – جنگید – جنگ
جوشیدن – جوشید – جوش
جویدن – جوید – جو
جهیدن – جهید – جه
چاپیدن – چاپید – چاپ
چرخیدن – چرخید - چرخ
چروکیدن – چروکید – چروک
چریدن – چرید – چر
چسبیدن – چسبید – چسب
چشیدن – چشید – چش
چکیدن – چکید – چک
چمیدن – چمید – چم
چیدن – چید – چین
حاریدن – چارید – خار
خاستن – خاست – خیز
خراشیدن – خراشید – خراش
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:سلام امیررضا،بیشتر موضوعات از کتاب خواهد بود.

.gif)
پاسخ:سلام هادی،یادم نیست.

سلام آقای لایموت
شما بن مضارع بودن رو نوشته اید "بو"
مگر بن مضارع بودن ، باش نیست؟؟؟؟
مگر اینگونه نیست؟
پاسخ:سلام،بن مضارع بودن هم بو است هم باش.مثال:بوی در دوگیتی ز بد رستگار


آیا امتحان فردا تستی میباشد؟؟
لطفا جواب دهید
ممنونم
کسی را تعظیم بسیار کردن کنایه از چیست؟
پاسخ:سلام آیدین عزیز!کسی را بسیار تعظیم کردن به معنی به کسی بسیار احترام گذاشتن است.
هارو گذاشتین. خیلی زیاد استفاده کردیم.
باتشکر از زحمات شما
پاسخ:سلام امیرعلی عزیز!خوشحالم که مفید واقع شده.

پاسخ:سلام میلاد عزیز!چشم!
.: Weblog Themes By Pichak :.